English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eccentrically U بطورغیر معمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
immodestly U بطورغیر محجوب
officiously U بطورغیر رسمی
irrationally U بطورغیر منطقی
macro U بطورغیر عادی
for fun U بطورغیر جدی
involuntarily U بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
adventitious property U دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
usual U معمول
usages U معمول
usage U معمول
in vogue U معمول
in U معمول
going U معمول
in- U معمول
vogue U رسم معمول
to set in U معمول شدن
usual conditions U شرایط معمول
off season U ارزان تر از معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
off the map U غیر معمول
to be in f. U معمول بودن
as usual U مطابق معمول
by usage U یا معمول سابق
consuetudinary U عادی معمول
enchorial U معمول متعارفی
out of the ordinary U غیر معمول
it is usual with him U معمول اوست
out of the common U غیر معمول
undersized U کوچکتر از معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
in character <idiom> U مثل معمول
as usual <idiom> U طبق معمول
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
usu U مخفف معمول
fashionably U مطابق معمول
normal U هنجار معمول
practice U معمول به عادت
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
it is our usual p to U معمول ما این است که
price current U صورت نرخهای معمول
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
introductions U معمول سازی ابداع
habitualness U معمول بودن معتادیت
quite the thing U مطابق بارسم معمول
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
gangling U بلند تراز حد معمول
institution U رسم معمول عرف
introduction U معمول سازی ابداع
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
international practice U طریقه معمول به بین المللی
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
addressing U استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
non-directional design U طرح فراگیر [این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
salachak U فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
styled U معمول کردن مد کردن
style U معمول کردن مد کردن
styles U معمول کردن مد کردن
styling U معمول کردن مد کردن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug U قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com